تاريخ انتشار :یکشنبه 26 جولای 2015.::. ساعت : 2:57 ب.ظ
فاقدديدگاه

تاملی جامعه شناختی در قتل یک پزشک

در دو سه روز اخیر جامعه پزشکی کشور واکنش‌های نسبتاً تندی نسبت به ماجرای قتل یک پزشک در اردبیل نشان داده‌اند. فضای رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی هم به طور کم‌سابقه‌ای به تسخیر واقعه درآمده است. اولین تحقیقات قضایی و پلیسی حاکی از آن است که قتل اخیر به لحاظ انگیزشی ماهیت شخصی داشته و خارج از چارچوب رابطه پزشک و بیماران رخ داده است. قتل، رخدادی تلخ است و بروز آن برای هر انسانی با هر شغل و مشخصاتی، ناگوار و محکوم است، اما این امر مانع از آن نمی‌شود که برای تحلیلی جامعه‌شناختی از واکنش جامعه و بالاخص همکاران مقتول تلاش نکنیم.

اول؛ این یک واقعیت تلخ است که بسیاری از انسان‌ها به دلیل شغل‌شان به قتل می‌رسند. افسران پلیس در درگیری با مجرمان، نظامیان هنگام انجام وظیفه در درگیری‌های نظامی، قضات به دلیل تنش با متهمان یا شاکیان، مشاغلی همچون طلافروشان به دلیل درگیری با دزدان در سرقت از اموال‌شان، استادان دانشگاه به دلیل نارضایتی دانشجویان و… همگی مقتولانی هستند که به دلیل شغل‌شان به قتل می‌رسند. بنابراین کشته شدن به واسطه شغل، وضعیت خاصی نیست و اختصاص و انحصار به شغل و صنف ویژه‌ای مثل پزشکان ندارد. برای مثال اول آذرماه 1393 یک معلم فیزیک در بروجرد با ضربات چاقوی دانش‌آموز 15 ساله کشته شد.

دوم؛ امنیت شغلی ضرورت و پیش‌نیاز فعالیت همه گروه‌ها است نه یک گروه اجتماعی خاص. این‌گونه نیست که یک صنف به امنیت شغلی بیش از دیگران نیاز داشته باشد. ممکن است استدلال شود که همراهان بیماران در شرایط عصبی مناسبی نیستند و از این جهت پزشکان بیشتر در خطر هستند اما آیا مراجعه‌کنندگان به دادسراها و دادگاه‌ها کمتر از همراهان بیماران عصبی هستند و همین اندازه خطر کارکنان دادگستری‌ها را تهدید نمی‌کند؟ و در محیط‌های درمانی، پرستاران به اندازه پزشکان در معرض خطر نیستند؟ به این ترتیب به نظر می‌رسد مطالبه امنیت صنفی، اختصاص به جامعه پزشکی ندارد. از سوی دیگر، آیا پزشکان نخبه‌تر از استادان دانشگاه قضات برجسته، کارآفرینان و کارخانه‌داران خلاق، مدیران و سیاستمداران کارآمد، یا معلمان مبرز هستند؟ حداقل تصور من این است که پزشکان الزاماً از رتبه نخبگی فراتر از فیزیکدانان، کارآفرینانی که ترکیبی پیچیده از کار، سرمایه و خلاقیت را برای خلق ثروت و قدرت فردی و ملی به کار می‌گیرند، یا قضاتی که از پس پرونده‌های بزرگ برمی‌آیند برخوردار نیستند.

سوم؛ اگر مطالب فوق را کنار هم بگذاریم، با این سؤال مواجه می‌شویم که بازتاب گسترده و واکنش‌های تند جامعه پزشکی کشور نسبت به قتل پزشک اردبیلی برای چیست یا نشان از چه چیزی دارد؟ به گمان من نفس حمایت پزشکان از تسریع در اجرای قانون در قبال واقعه مذکور و اعلام همدردی، عملی کاملاً انسانی و قابل فهم و ستایش است اما در پس این رخداد چیز دیگری را نیز می‌توان مشاهده کرد.

1- حرفه پزشکی یکی از قدرتمندترین سازمان‌های دفاع از منافع حرفه‌ای را داراست. سازمان نظام پزشکی به دلایل مختلف احتمالاً قدرتمندترین سازمان برای دفاع از منافع حرفه‌ای در حیطه اختیارات خود است. این سازمان بسرعت وارد عمل شده و به شکل نامشروط خواستار تضمین امنیت شغلی پزشکان شده است.

2- جامعه پزشکی آگاهانه یا ناآگاهانه وارد منازعه‌ای برای افزایش اقتدار و مشروعیت خود شده است. پزشکان در این ماجرا و حتی با تأکید بر واژگانی نظیر «فجیع» و بدون توجه به اینکه شاید چیزی فراتر از مقولات پزشکی عامل قتل بوده باشد، اهمیت شغل خود و مشروعیت جایگاه و اقتدار خود در جامعه را به رخ می‌کشند.

این دو نکته وجهی از وجوه حضور اجتماعی پزشکی در جامعه ایرانی را آشکار می‌سازد. پزشکان در حالی که شغلی در کنار سایر مشاغل هستند و کمابیش به اندازه سایر مشاغل از نخبگی و توان ذهنی بهره دارند و در حالی که «انسان حرفه‌ای» هستند، می‌کوشند تا از منظر «حرفه انسانی» به مسأله نزدیک شوند و با افزودن بار احساسی و عاطفی رخداد واقع شده، موضوع اقتدار و مشروعیت را به سطحی دیگر بکشانند و به این طریق وارد «سیاست تمایز» می‌شوند: پزشکی به مثابه حرفه‌ای برتر، انسانی‌تر، شایسته احترام‌تر و مهم‌تر. مسأله این است که جامعه ایرانی به شکل تبعیض‌آمیزی این اقتدار را برای پزشکان قائل شده است در حالی که سایر حرفه‌ها از آن بی‌بهره‌اند. استادان دانشگاه، کارفرمایان یا حتی پرستاران در فرآیندی اجتماعی – و نه برآمده از برتری‌های واقعی صنفی – از چنین حق و اقتداری محروم شده‌اند. قتل افراد کاری بسیار غیر‌انسانی و زشت است، اما ندیدن فرآیندهای آلوده به تبعیض نیز می‌تواند قاتل جامعه باشد.

*دکتر محمد فاضلی / جامعه شناس / ایران

برچسب‌ها:,

نظرات بسته شده است.