تاريخ انتشار :جمعه 2 ژوئن 2017.::. ساعت : 1:29 ب.ظ
فاقدديدگاه

۱۰ دلیل برای شکست‌های پیاپی اصولگرایان

انتخابات ۲۹ اردیبهشت نیز با تمام فراز و نشیب هایش برگزار شد. این انتخابات نیز مانند چند انتخابات گذشته با شکست دیگری برای اصولگرایان همراه شد.  با نگاهی گذرا به چند انتخابات گذشته متوجه می‌شویم این شکست به هیچ وجه عجیب و شگفت‌آور نبود‌، اصولگرایان در چند دوره گذشته نیز شکست خورده بودند.
به گزارش شهریمیز به نقل از آفتاب‌نیوز؛ در انتخابات سال ۹۲ لشگر آنان در مقابل حسن روحانی کاری از پیش نبرد‌، در انتخابات خبرگان رهبری در تهران از لیست آنان تنها آیت‌الله جنتی آنهم به عنوان نفر آخر به مجلس خبرگان راه پیدا کرد‌، در انتخابات مجلس شورای اسلامی سال ۹۴ در تهران هر ۳۱ کرسی به لیست رقیب رسید‌، در انتخابات شورای اسلامی شهر و روستا حتی ۱ نفر از لیست آنها وارد شورای تهران نشد. در چند شهر مهم دیگر هم قافیه را باختند و بالاخره انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم که با شکستی دیگر برای آنها همراه بود.
انتخابات ۲۹ اردیبهشت پیام بسیار مهم و روشنی برای فضای سیاسی ایران داشت و آن اینکه یکی از دو جناح مهم سیاسی کشور تضعیف شده و برای‌ عرض اندام در سپهر سیاسی ایران باید فکری اساسی بکند.
درباره شکست‌های پیاپی اصولگرایان چند نکته قابل ذکر است:
عدم شناخت ایران دهه ۸۰ و ۹۰:
مهمترین مشکل جبهه اصولگرایی دریک دهه گذشته  عدم شناخت فضای امروز ایران است‌. عدم شناخت مردم و جوانان امروز ایران‌، عدم شناخت مطالبات، تفکر‌، سلیقه و حتی حرف زدن آنها‌. تمامی این موارد نسبت به گذشته بسیار تغییر کرده اما اصولگرایان بر خلاف رقیب اصلاح‌طلبشان هنوز با زبان دهه ۶۰ با آنان صحبت می‌کنند و در جذب آنان دچار ضعف هستند.
عدم ارتباط صحیح با جوانان‌: 
مشکل عدم شناخت محیطی تاثیر خود را در به وجود آمدن شکاف و فاصله‌ی عمیق بین تصمیم‌سازان اصولگرا و جوانان امروز ایران گذاشته‌ است، عدم ارتباطی که باعث شده آنها سالها با جوانان کوی و برزن فاصله بگیرند.
خودی و غیر‌خودی:
اصولگرایان به طور کلی در بسیاری از مواقع به دسته‌بندی گروه‌ها و افراد جامعه می‌پردازند. این دسته‌بندی‌ها را در عرصه‌های مختلف شاهد بوده‌ایم.  مهمترین دسته‌بندی آنان تقسیم افراد جامعه به خودی و غیر‌خودی است؛ به این معنا که هرکس طرز تفکر‌، عقیده و منافع یکسان و همسویی با آنان داشت خودی و دیگران را غیر‌خودی می‌دانند‌.
جنگ قدرت‌، جنگ داخلی 
جبهه اصولگرایی در سالهای اخیر به دلایل متعدد همواره شاهد درگیری داخلی بر سر موضوعات متعدد بوده است. تنش‌های داخلی بر سر دستیابی به منابع (‌امکانات‌) در بین گروه‌های اصولگرایی در سالهای گذشته باعث اتلاف انرژی آنان بر سر مسایل داخلی شده است. جنگ بر سر قدرت بین اصولگرایان، به‌ویژه بین بخش ریشه‌دار این جریان سیاسی و اصولگرایان جوانی که در دهه گذشته پا به میدان گذاشتند‌، آسیب‌های فراروانی به چهره این جریان سیاسی کشور وارد کرده است.
جدایی ستاره‌ها
به علت این مشکلات و تنش‌های داخلی سالهای اخیر همچنین تندروی طیفی از اصولگرایان شاهد جدایی و قهر چهره‌های تاثیر‌گذار این جناح سیاسی بودیم‌، اشخاصی چون علی لاریجانی (‌شخصی که امروز مورد اقبال و تایید طیف گسترده‌ای از مردم و فعالان سیاسی قرار دارد‌) و طیف همسو با وی به دلیل همین مشکلات راه خود را از اصولگرایان سنتی و افراطی جدا کرد‌.
شعار ، آرمان و اهداف زنگ‌زده:
معلول عدم شناخت صحیح از فضای فعلی جامعه و خواسته‌های مردم، گفتن شعارها و هدف‌گیری مسائلی است که سالهاست تاریخ انقضای آن به اتمام رسیده است‌. اصولگرایان در سالهای اخیر نتوانستند اهدافی را در تبلیغات خود مطرح کنند که توانایی و پتانسیل جذب عامه مردم به خصوص جوانان و طبقه متوسط را داشته باشد‌. اهدافی که اصولگرایان در تبلیغات خود در سالهای اخیر مطرح کردند و شعارهایی که سر می‌دهند به هیچ عنوان تناسبی با شرایط و فضای امروز جامعه ما ندارد. گویی اصولگرایان برای هوشیاری و تجمیع هواداران و مردم بر زنگی می‌کوبند که سالهاست زنگ زده و کار نمی‌کند.
یکسان‌سازی و هم‌اندازه بودن 
یکی از ویژگی‌های نظام و سیستم‌های تمامیت‌خواه، هم‌قد‌سازی و کوتاه نگاه داشتن تمام افراد برای برجسته‌نشان دادن یک شخصیت است‌. این سخن شاید با کمی اغماض برای اصولگرایان نیز تعبیر پیدا کند‌. با نگاهی گذرا به افراد برجسته اصولگرایان به این واقعیت تلخ می‌رسیم که آنها در یک سطح و یک اندازه هستند‌. هیچ یک از آنان را دارای ویژگی‌ها و شاخص‌های یک فرد برجسته نمی‌بینیم که بتوانند کشش و جاذبه‌ای برای جمع‌آوری آرای مردم داشته باشد‌. نمونه این مورد را در انتخابات سال ۹۲ شاهد بودیم‌، هیچ‌کدام از رقبای روحانی از جریان اصولگرایی نتوانستند توفیقی کسب کنند‌.
تندروی:
شاید بزرگترین آفتی که به درخت اصولگرایی در سالهای اخیر وارد شد، تندروی و افراط بوده است. اصولگرایان جدید در مقایسه با پشیشینان خود افراطی و غیر‌قابل انعطاف شدند‌. نمونه‌های این اتفاق را در سالهای گذشته به دفعات شاهد بودیم‌. برای مثال چهره‌های تندرو و جدید اصولگرایی را با چهره‌های معتدل این جناح سیاسی مقایسه کنید‌، شاهد این تفاوت خواهید بود‌.
مهره‌های سوخته:
یکی از اتفاقاتی که چندین بار در سالهای گذشته شاهد وقوع آن توسط اصولگرایان بودیم انتخاب افراد و شخصیت‌های تکراری است‌. افرادی که در گذشته برگ خود را بازی کردند و باختند‌، افرادی که چندین بار به رای مردم گذاشته شده و رای نیاورده‌اند‌. انتخاب چندباره‌ی این مهره‌های سوخته از سوی اصولگرایان یکی از دلایل شکست‌های اخیر آنان بوده است.
نبود رهبری قوی و تاثیر گذار:
عموما وجود رهبری قوی و تاثیر‌گذار برای یک جریان سیاسی در کشورهایی چون ایران می‌تواند کمک بزرگی برای پیشبرد اهداف آن جریان سیاسی باشد.
اصولگرایان در ایران از این امتیاز بی‌بهره هستند‌. آنها از وجود چنین شخصی که محل رجوع آنان باشد و سخن و حرف او فصل‌الخطاب باشد بی‌بهره‌اند. در مقابل، اصلاح‌طلبان چنین شخصیتی را دارند که به عنوان یک رهبر حزبی بسیار به آنان کمک کرده و خواهد کرد.
مجموع این عوامل باعث شده که اصولگرایان سالهاست در صحنه سیاسی ایران کارزار انتخاباتی را به رقیب خود واگذار می‌کنند‌ که تازه‌ترین آن در ۲۹ اردیبهشت رقم خورد‌. جایی که اصولگرایان شکست خورده در سال ۹۲ تمام توان خود را روی یک نامزد متمرکز کردنند که نه دارای یک روز کار اجرایی بود و نه کاریزمای خاصی داشت‌. این انتخاب نشان‌دهنده نبود گزینه‌ای مناسب در بین اصولگرایان بود که سرانجام هم به شکست انجامید‌. جناح سیاسی‌ای که در این سالها‌ نا‌توان از ساختن چهره‌ای برای پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری است‌.
اگر به آینده بنگریم جبهه اصولگرایی برای انتخابات سال ۱۴۰۰ گزینه‌ای روی میز ندارد در حالی که در مقابل اصلاح‌طلبان دو و سه مهره آماده و تازه‌نفس دارد که هم کارنامه اجرایی دارند و هم اقبال عمومی. در این شرایط اصولگرایان اگر می‌خواهند همچنان در سپهر سیاسی ایران حضور داشته باشند و رقیب از پیش‌باخته‌ای برای اصلاح‌طلبان نباشند باید از همین امروز فکری اساسی و جدی برای تجدید ساختار و تغییر بنیادی خود داشته باشند‌.
نویسنده: احسان پرویز

نظرات بسته شده است.